شعر جمعه
08 آذر 1393 توسط صمدي
جمعه یعنی درد یعنی انتظار
جمعه یعنی بغض های بی قرار
جمعه یعنی شاخه های عطریاس
جمعه یعنی غربتی ازنوع خاص
مولای غریبم نمی دانم این چندمین جمعه ی نیامدنت است….
نمی دانم ازحال دلم خبرداری یانه؟
ولی می دانم تونیز غروب جمعه حس غربتت گل می کند.
می دانم بغضی بی قرارگلویت رامی فشارد.
چشم های منتظرت می بارد…
تاشاید عطش کربلا رافرو نشانند.
می دانم منتظران ظهورت درمیان منتظران غیبتت گم شده اند.
آنانی که نیامدنت راتمنا می کنند چه سرخوش به مستجاب شدن خودشان هستند.
مولای غریبم این همه نیامدی وآنان شادمانه سرخوش اندوماغریبانه گریان
به دل وعده ی جمعه ای دگر می دهیم ….
نمی دانم شاید جمعه ای دگربیایی شاید………….